پسری دختر زیبایی رو تو خیابون دید.... شیفته اش شد .... چند ساعتی باهم تو خیابون قدم میزدند ...
که یهویه مازراتی جلوی پاشون ترمز کرد . . .
دختره به پسر گفت :
خوش گذشت اما من همیشه نمیتونم پیاده راه برم .... کار نداری؟!! بای ...!
دختره نشست تو ماشین
راننده بهش گفت : خانوم ببخشید میشه پیاده بشی؟ ... من راننده این اقا هستم !!!!
نظرات شما عزیزان:
خیلی سنگین بود داداش
پاسخ:قربونت برم
پاسخ:قربونت برم
تاريخ : یک شنبه 12 آبان 1392
| 19:15 | نویسنده : عارف ميري |